October 5, 2006

Beautiful Thursday




Jogging in Lale Park; or how to spend hours between two classes in Valiasr.

1 comment:

  1. من فکر میکنم که دیدن برای عکس گرفتن، و دیدن برای خودِ دیدن، یک فرقهایی دارند. شاید اولین و مهمترین فرق بین اینها اینست که نگاه عکاس نسبت به نگاه ناظر عادی، قاب بندی شده است و کادر دارد. عکاس وقتی میخواهد از سوژه عکس بگیرد، باید این را در نظر بگیرد که مهمتر از خود سوژه، چگونه دیده شدن آن در کادر است. چه بسیار سوژه های زیبایی که تمام زیبایی شان به گستره وسیع شان و به بی قید بودنشان است. اینجور سوژه ها را به سختی میتوان در کادر که محدودیت طبیعتش است مقید کرد و عکسی خوب و غیرتکراری در آورد. در عوض، سوژه هایی هم هستند که واقعیتی جزئی و ظاهرا قابل اغماض دارند، اما وقتی دور آنها قاب میبندیم و آنرا از پیرامونش جدا میکنیم، تازه خودش را نشان میدهد

    القصه، گمانم این دو تا عکس نمونه های خوبی برای این مساله هستند. عکس اول تقریبا بی نقص است. ترکیب بندی بسیار خوبی دارد، دیدنش لذت بخش است، سرشار از حرکت و حس حیات است، و خلاصه از آن عکسهایی است که آدم را سرحال میاورد و دوست دارد هی نگاهش کند. در عوض عکس دوم (غیر از آن شیء مبهمی که احتمالا قالب پنیری دیده!) یک عکس تیپیکال از یک سوژه تیپیکال است. از آن جنس عکسهایی که بارها نمونه اش را دیده ایم و بیشتر به درد معرفی معمولی یک پارک میخورد. البته اما، واقعیت برعکس عکسهاست. در عالم واقع منظره ای مثل عکس دوم خیلی حس خوبی به آدم میدهد و دیدن درختها و راه رفتن در همچین پیاده رویی واقعا روحبخش است. ولی در عوض رویداد عکس اول، اتفاقی است که احتمالا راحتتر و بی دقت تر از کنارش میگذریم و زیبایی آنرا نمیبینیم. شاید زیبایی عکس دوم بخاطر زیبایی خود سوژه است، اما عمده زیبایی عکس اول، محصول آفرینش هنری عکاس است و این چیزی است که باید تقویت شود

    ReplyDelete