Showing posts with label Objects. Show all posts
Showing posts with label Objects. Show all posts
November 16, 2019
March 20, 2018
July 30, 2017
January 21, 2017
Untitled (274)
روز و شب خوابم نمیآید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع
بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب است
با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع
همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع
سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین
تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع
حافظ
February 7, 2016
January 22, 2016
September 21, 2014
August 23, 2014
Untitled (192)
کنار پنجره با بادها سخن گقتم
هزار قمری حیران
هزار برگ درخشنده، در زمینه صبح
مرا به خاطره ی پر غم خزان بردند
کنار پنجره ام شمعدانی گلدان
لب تسلی با لای لای رنگ گشود
ولی چه سود!
که بوی سوخته پونه های پژمرده
دروغ شیشه بی عطر را به سنگ گشود
کنار پنجره بودم ولی گشوده نبود
جوابگوی نیازم نگاه پنجره ای
مرا ز وحشت ویرانگی خبر می داد
زلای شاخه گزهای خشک زنجره ای
خیال چشم تو مثل شبح گذر می کرد
کنار مزرعه پیش نگاه دربدرم
مرا به خاطره می برد و باز می آورد
به هوشیاری خالی، شکسته بال ترم
کنار پنجره جادوگر نسیم گذشت
به هرزه خوان که "دیگر گلی نخواهم چید!"
چگونه با غم خود خو کنم که می دانم
سفر نکرده ای اما تو را نخواهم دید
منوچهر آتشی
October 11, 2012
Untitled (119)
یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقۀ چاهی
در انتهای خود به قلب زمین می رسد
و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را
از بخشش شبانۀ عطر ستاره های کریم
سرشار می کند.
و می شود از آنجا
خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافیست.
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقۀ چاهی
در انتهای خود به قلب زمین می رسد
و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را
از بخشش شبانۀ عطر ستاره های کریم
سرشار می کند.
و می شود از آنجا
خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافیست.
...
فروغ فرخزاد
July 10, 2011
Untitled (82)
عکس برای مهشيد
تمام گنجشکان
که درنبودن تو
مرا به باد ملامت گرفتهاند؛
تو را به نام صدا میکنند!
هنوز نقش تو را از فراز گنبد کاج
کنار باغچه
زیر درختها
لب حوض
درون آینهی پاک آب مینگرند.
چه نیمه شبها کز پارههای ابر سپید
به روی لوح سپهر
تو را چنانکه دلم خواسته ست، ساختهام!
چه نیمه شبها وقتی که ابر بازیگر
هزار چهره به هر لحظه میکند تصویر
به چشم همزدنی
میان آن همه صورت تو را شناختهام!
...
تو نیستی که ببینی
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است.
...
فریدون مشیری
December 9, 2010
April 30, 2008
April 21, 2008
March 7, 2007
January 3, 2007
Requirement Analysis

AliS بخشی از نوشته های
December 21, 2006
Dream Of Snow

ارسال فال حافظ خوش لهجه با اس ام اس، از سنتهای شب یلدا شده. اینم جایگزین اس ام اس
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم
خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست
تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم
آنکه بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت
بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم
مدد از خاطر رندان طلب ای دل ور نه
کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم
سایه طایر کم حوصله کاری نکند
طلب سایه میمون همایی بکنیم
دلم از پرده بشد حافظ خوش لهجه کجاست
تا به قول و غزلش ساز و نوایی بکنیم
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم
خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست
تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم
آنکه بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت
بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم
مدد از خاطر رندان طلب ای دل ور نه
کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم
سایه طایر کم حوصله کاری نکند
طلب سایه میمون همایی بکنیم
دلم از پرده بشد حافظ خوش لهجه کجاست
تا به قول و غزلش ساز و نوایی بکنیم
December 18, 2006
Review
December 12, 2006
December 9, 2006
Stairs II

Hafthoz Sq.
Will you join me, join me, join me
We are so young
Our lives have just begun
But already we are considering
Escape from this world
And we've waited for so long
For this moment to come
Was so anxious to be together
Together in death
Won't you die tonight for love
Will you join me in death
Join me in death
Lyrics: Valo
December 3, 2006
Subscribe to:
Posts (Atom)