November 24, 2006

Because Of The Rain

گل من پرنده ای باش و به باغ باد بگذر
مه من شكوفه ای باش و به دشت آب بنشين
گل باغ آشنايی گل من كجا شكفتی
كه نه سرو می شناسد
نه چمن سراغ دارد
نه كبوتری كه پيغام تو آورد به بامی
نه به دست مست بادی گل آتشين جامی
نه بنفشه ای نه بويی نه نسيم گفتگويی
نه كبوتران پيغام
نه باغ های روشن
گل من ميان گل های كدام دشت خفتی
به كدام راه خواندی
به كدام راه رفتی
مه من تو راز ما را به كدام ديو گفتی
كه بريده ريشه مهر شكسته شيشه دل
منم اين گياه تنها
به گلی اميد بسته
همه شاخه ها شكسته
به اميدها نشستيم و به يادها شكفتيم
در آن سياه منزل
به هزار وعده مانديم
به يک فريب خفتيم

2 comments:

  1. نه به شب نور سپیدی

    چقدر بلاگ پیشرفت کرده و من ندیده بودم
    مرسی

    ReplyDelete
  2. ای فسانه ! خسانند آنان
    که فروبسته ره را به گلزار
    خس ، به صد سال طوفان ننالد
    گل ، ز یک تندباد است بیمار
    تو مپوشان سخن ها که داری
    تو بگو با زبان دل خود
    هیچکس گوی نپسندد آن را
    می توان حیله ها راند در کار
    عیب باشد ولی نکته دان را
    نکته پوشی پی حرف مردم
    این ، زبان دل افسردگان است
    نه زبان پی نام خیزان
    گوی در دل نگیرد کسش هیچ
    ما که در این جهانیم سوزان
    حرف خود را بگیریم دنبال

    ReplyDelete