يادم آمد که شبي با هم از آن کوچه گذشتيم پر گشوديم و در آن خلوت دل خواسته گشتيم ساعتي بر لب آن جوي نشستيم
تو، همه راز جهان ريخته در چشم سياهت. من همه، محو تماشاي نگاهت. ....... ...... رفت در ظلمت غم، آن شب و شب هاي دگر هم، نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم، نه کني ديگر از آن کوچه گذر هم... بي تو، اما، به چه حالي من از آن کوچه گذشتم ------------------- این شعر برای من یه دنیا خاطرس! مرسی که باعث شدی یه بار دیگه بخونمش و یاد ایام رو زنده کنم
Jayi ke man hastam be sheddat barf miad jat khali!
ReplyDeleteيادم آمد که شبي با هم از آن کوچه گذشتيم
ReplyDeleteپر گشوديم و در آن خلوت دل خواسته گشتيم
ساعتي بر لب آن جوي نشستيم
تو، همه راز جهان ريخته در چشم سياهت.
من همه، محو تماشاي نگاهت.
.......
......
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب هاي دگر هم،
نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کني ديگر از آن کوچه گذر هم...
بي تو، اما، به چه حالي من از آن کوچه گذشتم
-------------------
این شعر برای من یه دنیا خاطرس! مرسی که باعث شدی یه بار دیگه بخونمش و یاد ایام رو زنده کنم