January 28, 2007

زمستان تهران

...هوا بس ناجوانمردانه سردست... آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای

منم من، ميهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تيپا خورده رنجور
منم، دشنام پست آفرينش، نغمه ناجور

نه از رومم، نه از زنگم، همان بيرنگ بيرنگم
بيا بگشای در، بگشای، دلتنگم


2 comments:

  1. خیلی وقت بود که نتونسته بودم بیام اینجا. وقتی دیشب اومدم, فکر کردم که اشتباهی اومدم ولی نه, یا سر من خیلی شلوغ بوده و نتونسته بودم بیام و یا این که سر شما زیادی خلوت بوده و خیلی پر کار ظاهر شدین. به هرحال از دوباره اومدنم, خوشحالم! یه سوال, زمستون تهران سردتره یا سنگینی سکوت؟ موفق باشی

    ReplyDelete
  2. دلم نمیخواد کلیشه ای بگم اما حالا این یه بار رو میگم... زمستان تهران که سرد نیست. لااقل من خیلی دوستش دارم، برخلاف دو فصل گرمش؛ و کلی یاد قشنگ ازش به جا دارم. اما خودت میدونی که سکوت میتونه گاهی اونقدر سنگین و سرد بشه که دل آدم هم یخ بزنه. البته فقط گاهی

    ReplyDelete