April 21, 2007

Spring iv

من به یک چشمه می اندیشم-
من به وهمی در خاک-
من به معصومیت بازی ها-
و به آن کوچه باریک دراز
که پر از عطر درختان اقاقی بود
من به بیداری تلخی که پس از بازی-
و به بهتی که پس از کوچه
و به خالی ِ طویلی که پس از عطر اقاقی ها
آرزوها؟-
خود را می بازند-
در هماهنگی بیرحم هزاران در
بسته؟-
آری پیوسته، بسته، بسته-
.خسته خواهی شد

2 comments:

  1. ma harche zoor zadim, ba in nesfe cheshm , nadidim esme farde..bebakhshid, koocheye moredeh nazar chieh...lotfan shaffaf saazi konid :D

    ReplyDelete
  2. بن بست اقاقیا. من فکر میکنم وجه تسمیه کوچه، همین درخت اقاقیا باشه
    :)

    ReplyDelete