May 31, 2007

Out of reach

دستی افشان، تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد
هر قطره شود خورشیدی
باشد که به صد سوزن نور، شب ما را بکند روزن روزن

ما بی تاب، و نیایش بی رنگ
از مهرت لبخندی کن، بنشان بر لب ما
باشد که سرودی خیزد در خورد نیوشیدن تو

ما هسته پنهان تماشاییم
ز تجلی ابری کن، بفرست، که ببارد بر سر ما
باشد که به شوری بشکافیم، باشد که ببالیم و به خورشید تو پیوندیم

بینایی ره گم کرد
یاری کن، و گره زن نگه ما و خودت با هم
باشد که تراود در ما، همه تو

ای دور از دست! پر تنهایی خسته است
گهگاه شوری بوزان

باشد که شیار پریدن در تو شود خاموش

1 comment:

  1. نسترن جان این تصویر واقعا زیباست

    ReplyDelete