July 4, 2008

آدمها روی پل

3 comments:

  1. Perfect shot, nice colors ...

    ReplyDelete
  2. ستاره ها هر شب تکه ای از ماه را ربودند تا بدرخشند
    آسمان آن قدر محو تماشای دریا شده بود
    ...که ازغوغای درونش غافل ماند
    هر روز خیره به امواج
    آرزو می کرد ، دریا را در آغوش بگیرد
    و دریا هرشب با امواجش به آسمان
    خبر از محوشدن مهتاب را می داد
    اما آسمان فکرمی کرد
    دریا بی قرار عشق او شده است
    شبها بی مهتاب شده بود و
    ستاره ها در حریر پاره ی تن مهتاب سوسو می زدند
    آسمان از دریا عشق را گدائی کرد و
    دریا در ازاء عشق ستاره ها را طلب کرد
    آسمان هرشب ستاره ای را به دریا ریخت و
    ستاره های سوخته به ساحل پناه آوردند
    !اما دریغ از نور و روشنائی
    ستاره ها زمینی شدند ، آسمان تاریک شد و دریا تنها
    !!!و ساحل پر شد از ستاره های سوخته

    ReplyDelete
  3. به به،بالاخره یکی پیدا شد اینجا شعر کامنت کنه ،اون هم چه شعری، به به. فقط جناب آقا یا سر کار خانم اسمتون رو فراموش کردین بگین. من نوشتم چون آخه این خانم نمی تونه برای خودش کامنت بذاره که

    ReplyDelete