قلب زمان ايستاده از کار از قاب عکسی چشمهای آشنایی روی دیوار دارد به روی من نظر اما چه بیمار در آسمان تیره یک چابک پرستو با پنجه های باد وحشی در ستیز است باران نمی بارد ولی ابری شناور با بادهای خوب من پا در گریز است دور است از من آرزو دور دیر است بر من زندگی دیر دل تنگ از این دوری و دیری و تماشا در من کسی خاموش می گرید در اینجا
قلب زمان ايستاده از کار
ReplyDeleteاز قاب عکسی چشمهای آشنایی روی دیوار
دارد به روی من نظر اما چه بیمار
در آسمان تیره یک چابک پرستو
با پنجه های باد وحشی در ستیز است
باران نمی بارد ولی ابری شناور
با بادهای خوب من پا در گریز است
دور است از من آرزو دور
دیر است بر من زندگی دیر
دل تنگ از این دوری و دیری و تماشا
در من کسی خاموش می گرید در اینجا
wow!
ReplyDeleteperfect, poem and picture
ReplyDeletewonderful ray of lights
ReplyDeleteInteresting. I have a photo with similar sky, but above the Moscow.
ReplyDelete