...
در بیابانی دور
که نروید جز خار
که نتوفد جز باد
که نخیزد جز مرگ
که نجنبد نفسی از نفسی
غرق در ظلمت این راز شگفتم ناگاه
خنده ای می رسد از سنگ به گوش
سایه ای می شود از سرو جدا
در گذرگاه غروب
در غم آویز افق
لحظه ای چند به هم می نگریم
سایه می خندد و می بینم: وای
مادرم می خندد
...
فریدون مشیری
The title was gotten from Era's lyrics.
ghashange va ba aks ham ahang
ReplyDelete