October 10, 2013

Untitled (162)


می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم
  خبر از پای ندارم که زمین می‌سپرم
می‌روم بی‌دل و بی یار و یقین می‌دانم
  که من بی‌دل بی یار نه مرد سفرم
خاک من زنده به تأثیر هوای لب توست
  سازگاری نکند آب و هوای دگرم
پای می‌پیچم و چون پای دلم می‌پیچد
  بار می‌بندم و از بار فروبسته‌ ترم
گر سخن گویم من بعد شکایت باشد
  ور شکایت کنم از دست تو پیش که برم
از قفا سیر نگشتم من بدبخت هنوز
  می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم
...
سعدی

No comments:

Post a Comment