December 9, 2016
December 3, 2016
Untitled (271)
دل اگر دير زمانيست جدا مانده از اين روح بلند
ريسمان است كه از دست كوته بوده
جان اگر خالى از اين عشق از اين پر باريست
كاسه مهر تو از كنج لبم كم بوده
بهتر آن نيست تو بردارى از آن دور قدم
دست بندازى و از دل گرهى بگشايى؟
بهتر آن نيست در اين بى مهرى
تو بجنگى، تو بميرى، تو كَرَم بگذارى؟
وقت بگذشت و در اين شهر بلند
همچنان مانده به اميد تو، دلباخته، افسرده، پريشان، دربند
بهترين داده ی اين زندگى كوته را
به تو بستم انگار
كه خودم بگزينم
كه خودم بردارم
كه خودم بگذارم.
...
آيدا شاه قاسمی
Subscribe to:
Posts (Atom)