August 10, 2011

Untitled (85)


سلام دريا، سلام دريا، فشانده گيسو! گشوده سيما!
هميشه روشن، هميشه پويا، هميشه مادر، هميشه زيبا!

بخوان خدا را، دلم گرفته، دلم گرفته، دلم گرفته!
درين سياهی، از آن افق ها، شبی زند سر، سپيده آيا؟

فريدون مشيری


2 comments:

  1. به پیش روی من،تاچشم یاری میکند،دریاست!
    دراین ساحل که من افتاده ام خاموش،
    غمم دریا،دلم تنهاست.
    وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست!
    خروش موج با من میکند نجوا،
    که:"هرکس دل به دریا زد رهایی یافت !"
    مرا آن دل که بردریا زنم نیست!
    زپا این بند خونین برکنم نیست.
    امید آنکه جان خسته ام را،
    به آن نادیده ساحل افکتم نیست!

    ReplyDelete
  2. از ساکت چشمان تو سرسام گرفتیم

    ReplyDelete