هوای قریه بارانیست
کسی از دور می آید
کسی از منظر گلبوته های نور می آید
صدايش بوی جنگلهای باران خورده را دارد
و وقتی گیسوانش را رها در باد می سازد
دل من سخت می گیرد
هوای قریه بارانیست
می بینی که ساحلها چه خاموش است؟
کنار کوچه ها دیگر گل لادن نمی روید
آه ...
برنجستان ما غمگین غمگین است
و دیگر برزگرها شعر لیلی را نمی خوانند
روایتهای شیرین را نمی دانند
هوا در عطر سوسن های کوهی
بوی اردکهای وحشی را نمی ریزد
و در شبهای مهتابی
صدایی جز هیاهوی مترسکها نمی آید
تمام کوچه ها دلتنگ دلتنگند
دل من سخت غمگین است ...
...
محمد شمس لنگرودی
دل من سخت میگیرد
ReplyDeleteدلم از غصه میمیرد