August 30, 2011

Untitled (86)


نرم نرم از راه دور
روز، چون گل می شکوفد بر فراز کوه
روشنایی در آسمان می رود بالا
ساغر ذرات هستی از شراب نور سرشار است، اما من:

همچنان در ظلمت شبهای بی مهتاب،
همچنان پژمرده در پهنای اين مرداب،
همچنان لبريز از اندوه می پرسم:

-«جام اگر بشکست...؟
ساز اگر بگسست...؟
شعر اگر ديگر به دل ننشست...؟»


فريدون مشيری


No comments:

Post a Comment