March 7, 2012

اسفند



ترانه بخوانيد 
             برزگران!
             ترانه بخوانيد!
ترانه های شما
آکنده ی برفی سنگين است
که در آسمان بهاری آب می شود
و چهره مان را
خيس می کند.

شما اين جایید
ميان همين کشتزار
ميان همين بهشت واژگون شده بر زمين
و ترانه های شما
             که چنين دور می نمايد
از برفبار گرانی ست
که به ساليان دراز
بر سينه تان باريده است.

ترانه بخوانيد برزگران
            ترانه بخوانيد!


شعر از محمد شمس لنگرودی


1 comment:

  1. دوستان وقت گل آن به كه به عشرت كوشيم
    سخن اهل دل است اين و به جان بنيوشيم

    نيست در كس كرم و وقت طرب مي‌گذرد
    چاره آن است كه سجاده به مي بفروشيم

    خوش هوايي است فرح بخش خدايا بفرست
    نازنيني كه به رويش مي گلگون نوشيم

    ارغنون ساز فلك رهزن اهل هنر است
    چون از اين غصه نناليم و چرا نخروشيم؟

    گل به جوش آمد و از مي نزديمش آبي
    لاجرم ز آتش حرمان و هوس مي‌جوشيم

    مي‌كشيم از قدح لاله شرابي موهوم
    چشم بد دور كه بي مطرب و مي مدهوشيم

    حافظ اين حال عجب با كه توان گفت كه ما
    بلبلانيم كه در موسم گل خاموشيم

    ReplyDelete