July 19, 2014

Untitled (188)


و من، در طلوع گل یاسی از پشت انگشت های تو، بیدار
خواهم شد.
و آن وقت
حكایت كن از بمب هایی كه من خواب بودم، و افتاد.
حكایت كن از گونه هایی كه من خواب بودم، و تر شد.
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند.
در آن گیروداری كه چرخ زره پوش از روی رؤیای
كودك گذر داشت
قناری نخ آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست.
...
و آن وقت من، مثل ایمانی از تابش «استوا» گرم،
تورا در سر آغاز یك باغ خواهم نشانید.

به باغ همسفران - سهراب سپهری

July 13, 2014

Untitled (187)



ارغوان شاخه همخون جدامانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
يا گرفته است هنوز؟

من در اين گوشه كه از دنيا بيرون است
آفتابی به سرم نيست
از بهاران خبرم نيست
آنچه می بينم ديوار است
آه اين سخت سياه
آن چنان نزديك است
كه چو بر می كشم از سينه نفس
نفسم را بر می گرداند
...

هوشنگ ابتهاج

July 6, 2014

Untitled (186)


ای كه با یك پرش از سر شاخه تا خاك
حرمت زندگی را
طرح می ریزی!
من پس از رفتن تو لب شط
بانگ پاهای تند عطش را
می شنیدم.
بال حاضر جواب تو
از سوال فضا پیش می افتد.
آدمی زاد طومار طولانی انتظار است،
ای پرنده، ولی تو
خال یك نقطه در صفحه ارتجال حیاتی.

اينجا پرنده بود - ما هيچ ما نگاه، سهراب سپهری