در روزگاران خوشایند جوانی
این زندگی در چشم من دریاچه ای بود
دریاچه ای آرام و روشن
دریاچه ای پیروزه گون و آسمان رنگ
دریاچه ای با رقص خوش آهنگ قوها
آكنده بود آغوش این دریاچه سبز
از ماهیان سرخ رنگ آرزوها
من آن زمان صیاد نیرومند بودم
هر روز و هر شب چون عقابی تیز پرواز
با دام خود دنبال ماهی ها دویدم
چون مرغكان دنبال ماهی پر كشیدم
تا قعر دریا پیش ماهی ها رسیدم
اما به یكبار
حتی به یكبار
در تور تصویری هم از ماهی ندیدم .
...
بس تخته ها از قایق عمرم شكسته
با خویش میگویم كه: افسوس
صیاد نیرومند دیروز
امروز پیر است
دریای من دریای پر موج و شریر است
با اینچنین دریا و این فرتوتی من
دیگر شكار ماهیان آرزوها
بسیار دیر است
بسیار دیر است...
مهدی سهیلی
No comments:
Post a Comment