November 19, 2014

Untitled (209)


... روزها و لحظه ها هیچگاه باز نمی گردند.
به زمان بیندیش و شبیخون ظالمانه زمان.
صبح که ماهی گیران با قایق هایشان به دریا می رفتند به من سلام کردند و گفتند که سلامشان را به تو که هنوز خفته ای برسانم. 
بیدار شو هلیا!
بیدار شو و سلام ساده ی ماهی گیران را بی جواب مگذار!
من لبریز از گفتنم نه از نوشتن.
باید که اینجا روبروی من بنشینی و گوش کنی.  
دیگر تکرار نخواهد شد...

 بار دیگر، شهری که دوست می داشتم، نادر ابراهیمی

No comments:

Post a Comment