February 6, 2015

Untitled (221)


آفتابا مدد کن که امروز
باز بالنده تر قد برآرم 
یاری ام ده که رنگین تر از پیش
تن به لبخند گرمت سپارم 
...
ابر بر آسمان می نویسد 
عمر کوتاه و شادی چه بی پاست 
بی سر و پا نمی داند افسوس 
شبنم زود میرا چه زیباست 
با شکوفایی من بر آمد 
زین همه مرغ خاموش آواز 
پای منگر ز من مانده در گل 
عطرها بنگر از من به پرواز 

بر سراپرده ام گرچه کوچک 
آسمان چتر آبی گرفته است 
وین دل تنگ در دامن کوه 
خانه ای آفتابی گرفته است 
آفتابا غروب تو دیدم 
خیز از خواب و کم کم سحر کن 
سرد بوده است جان من اینجا 
گرم کن جان من گرمتر کن ...

سياوش کسرایی

1 comment: