March 16, 2015

Untitled (227)


نمای شهر ميبد از نارين قلعه

ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو
کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما
گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست
بنده شاه شماییم و ثناخوان شما
ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی
تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما
می‌کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو
روزی ما باد لعل شکرافشان شما


حافظ

1 comment:

  1. یکی دو روز دیگر از پگاه
    چو چشم باز می کنی
    زمانه زیر و رو
    زمینه پر نگار می شود
    زمین شکاف می خورد
    به دشت سبزه می زند
    هر آن چه مانده بود زیر خاک
    هر آنچه خفته بود زیر برف
    جوان و شسته رفته آشکار می شود
    به تاج کوه
    ز گرمی نگاه آفتاب
    بلور برف آب می شود
    دهان دره ها پراز سرود چشمه سارمی شود
    نسیم هرزه پو
    ز روی لاله های کوه
    کنار لانه های کبک
    فراز خارهای هفت رنگ
    نفس زنان و خسته می رسد
    غریق موج کشتزار می شود
    در آسمان
    گروه گله های ابر
    ز هر کناره می رسد
    به هر کرانه می دود
    به روی جلگه ها غبار می شود
    درین بهار ... آه
    چه یادها
    چه حرفهای ناتمام
    دل پر آرزو
    چو شاخ پر شکوفه باردار می شود
    نگار من
    امید نوبهار من
    لبی به خنده باز کن
    ببین چگونه از گلی
    خزان باغ ما بهار می شود

    ReplyDelete