October 30, 2012

Untitled (121)




پاییز سرد زرد
با سبز و سرخ باغ چه گویم چه ها نکرد 
با یک لهیب شعله برافروخت در چنار 
با یک نهیب رنگ ربود از رخ چمن 

گیسوی بید را 
کند و به خاک ریخت
یاقوت ناربن را 
بر سنگ زد گریخت
پیچد تازیانه بر اندام نارون 
توفان سهمناک 
پاشید خاک بر رخ خورشیدهای تاک
ماند از سیاهکاری او باغ بی چراغ 
شب ها دگر نتابید 
مهتاب نسترن

یغماگران باد 
درهای گنج خانه گشودند
هر جا که لطف و ناز 
هر سو که رنگ و بوی ربودند.
مرغان نغمه خوان را خار و خسی به جا ننهادند
از لانه از وطن 

پاییز سرد زرد 
با سبز و سرخ باغ 
چه گویم چه ها نکرد 
تا کی دوباره جلوه کند چهره بهار 
در آشیان من ..

فریدون مشیری

October 18, 2012

Untitled (120)




تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد و اشک من تو را بدرود خواهد گفت
نگاهت تلخ و افسرده است، دلت را خار خار ناامیدی سخت آزرده است
غم این نابسامانی همه توش و توانت را ز تن بردست
تو را کوچیدن از این خاک دل برکندن از جان است
تو را با برگ برگ این چمن پیوند پنهان است
تو را از نیمه ره برگشتن یاران، تو را تزویر غمخواران، ز پا افکند
تو را هنگامه شوم شغالان بانگ بی تعطیل زاغان، در ستوه آورد

من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک از آلودگی پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از این جا چه می خواهم، نمی دانم

امید روشنایی گرچه در این تیرگی ها نیست،
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می مانم
من اینجا روزی آخر، از دل این خاک، با دست تهی گل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه، چون خورشید، سرود فتح می خوانم
و می دانم،
تو روزی باز خواهی گشت

 فریدون مشیری


October 11, 2012

Untitled (119)



یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقۀ چاهی
در انتهای خود به قلب زمین می رسد
و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را
از بخشش شبانۀ عطر ستاره های کریم
سرشار می کند.
و می شود از آنجا
خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافیست.
...

فروغ فرخزاد


October 4, 2012

Untitled (118)



آن دم 
که دريا و آسمان
گم شود
پرواز، خواهم آموخت
پيش از آن که چشمان تو
دوباره باز شود.

کيکاووس ياکيده