June 30, 2008
June 28, 2008
زریبار
من شعری تازه خواهم سرود
درون خويش را کَرت به کرت
شخم خواهم زد
در نور خواهم شکفت
در درد خواهم شکفت
.و زير باران اين باديه رستگار خواهم شد
پيش از آن که بيايد
چراغی در اين تکيه خواهم گيراند
زريبار آبی را به آغوش خواهم کشيد
دست بر کمانه آب
.تار خواهم زد
پيش از آن که بيايد
خود را به خواب نسيم
خواهم سپرد
و از مويه های هوره و آب ديده ام
.تقدير ديگری خواهم سرشت
از: شيرکو بی کس
June 26, 2008
June 24, 2008
June 22, 2008
June 20, 2008
June 18, 2008
June 16, 2008
June 14, 2008
June 12, 2008
June 11, 2008
June 9, 2008
June 6, 2008
Storm
اين همه غبار از کجا نشانی آينه مرا پيدا کرده است؟
تو بگو شاپری
تو که می دانی من روزها را دو پله يکی آمده ام
تو که می دانی من از تکرار نام های دو سيلابی می ترسم
تو که می دانی شوق رؤياهای پر از مرمر سهم من از مهربانی خداست
تو که می دانی ماه يکی از نام های تو بود
تو که می دانی پاييز يادمان داده است که از گناه دل بگذريم
اما از کنار دل، ساده نگذريم
.تو که می دانی
من هم تازه فهميده ام
.که آمدنت، نيمه مرموزی از تمام رفتنت بوده است
پس وعده ما شاپری
کنار نمی دانم های ديدار دوباره آن ماه
.که ديگر در آسمان شهر ما نيست
سيروس جمالی
June 4, 2008
June 2, 2008
Subscribe to:
Posts (Atom)