...
او در فضای خود
چون بوی کودکی
پيوسته خاطرات معصومی را
بيدار می کند
او مثل يک سرود خوش عاميانه است
او با خلوص دوست می دارد
ذرات زندگی را
ذرات خاک را
غم های آدمی را
غم های پاک را
او با خلوص دوست می دارد
يک کوچه باغ دهکده را
يک درخت را
يک ظرف بستنی را
يک بند رخت را
....
(از تولدی ديگر، فروغ فرخ زاد)
تولدت مبارک :)
:)
ReplyDeleteمعشوق من
ReplyDeleteھمچون طبیعت
مفھوم ناگزیر صریحی دارد
او با شکست من
قانون صادقانه ی قدرت را
تایید میکند
او وحشیانه آزاد ست
مانند یک غریزه سالم
در عمق یک جزیره نامسکون
او پاک میکند
با پاره ھای خیمه مجنون
از کفش خود غبار خیابان را
معشوق من
ھمچون خداوندی ‚ در معبد نپال
گویی از ابتدای وجودش
بیگانه بوده است