February 15, 2014

Untitled (175)



شب از شب‌های پاییزی‌ست.
از آن همدرد و با من مهربان شب‌های شک‌آور،
ملول و خسته‌دل، گریان و طولانی.
شبی که در گمانم من که آیا بر شبم گرید، چنین همدرد،
و یا بر بامدادم گرید، از من نیز پنهانی.
و اینک - خیره در من، مهربان- بینم
که دست سرد و خیسش را
چو بالشتی سیه زیر سرم - بالین سوداها - گذارد شب
من این می‌گویم و دنباله دارد شب.

خموش و مهربان با من
به‌ کردار پرستاری سیه پوشیده پیشاپیش، دل برکنده از بیمار،
نشسته در کنارم، اشک بارد شب.
من این می‌گویم و دنباله دارد شب ...

مهدی اخوان ثالث - از این اوستا

توضيح اينکه، عکس و شعر را در بايگانی پيدا کردم و هيچ ربطی به هيچ تقويمی ندارد.

February 2, 2014

Untitled (174)


سد میجران - مازندران
...
برگردیم، که ميان ما و گلبرگ، گرداب شکفتن است.
موج برون به صخره ی ما نمی رسد.
ما جدا افتاده ایم، و ستاره ی همدردی از شب هستی سر می زند.
ما می رويم، و آیا در پی ما، يادی از درها خواهد گذشت؟
ما می گذريم، و آيا غمی بر جای ما، در سايه ها خواهد نشست؟
برويم از سايه ی نی، شايد جایی، ساقه ی آخرين، گل برتر را در سبد ما افکند.
...
سهراب سپهری، بيراهه ای در آفتاب - آوار آفتاب