November 28, 2014

Untitled (211)


...
چو می پیچد میان شاخه هایت هوی هوی باد 
بگوشم از درختان های های گریه می آید
مرا هم گریه می باید 
مرا هم گریه می شاید.

كلاغی چون میان شاخه های خشک تو فریاد بردارد
بخود گویم كلاغک در عزای باغ عریان تعزیت خوان است
و در سوک بزرگ باغ، گریان است.
...
تو از این باد پاییزی دلت سرد است.
و طفل برگها را پیش چشمت تیر باران می كند پاییز
كه از هر سو چو پولک های زرد از شاخه می ریزند
تو می مانی و عریانی
تو می مانی و حیرانی.
...

مهدی سهیلی


November 23, 2014

Untitled (210)



 و آن آرزوی گم شده بی نام و بی نشان 
 در دورگاه دیده من جلوه می نمود 
 در وادی خیال مرا مست می دواند 
 وز خویش می ربود
 از دور می فریفت دل تشنه مرا 
 چون بحر موج می زد و لرزان چو آب بود 
 وانگه که پیش رفتم با شور و التهاب 
 دیدم سراب بود.

 بیچاره من که از پس این جست و جو هنوز 
 می نالد از من این دل شیدا که یار کو؟
 کو آن که جاودانه مرا می دهد فریب؟
 بنما کجاست او!

 هوشنگ ابتهاج

 * اينجا زريوار نيست.

November 19, 2014

Untitled (209)


... روزها و لحظه ها هیچگاه باز نمی گردند.
به زمان بیندیش و شبیخون ظالمانه زمان.
صبح که ماهی گیران با قایق هایشان به دریا می رفتند به من سلام کردند و گفتند که سلامشان را به تو که هنوز خفته ای برسانم. 
بیدار شو هلیا!
بیدار شو و سلام ساده ی ماهی گیران را بی جواب مگذار!
من لبریز از گفتنم نه از نوشتن.
باید که اینجا روبروی من بنشینی و گوش کنی.  
دیگر تکرار نخواهد شد...

 بار دیگر، شهری که دوست می داشتم، نادر ابراهیمی

November 15, 2014

Untitled (208)


تابستان گذشته است
جاده فرش شده در برگ ها
برگی در كفم نيست
برای بازی با روزهایی كه نباشی
...

شمس لنگرودی


November 9, 2014

Untitled (207)


بر ورق سبز برگ 
خط خدا را بخوان!
زمزمه آفتاب
نغمه ی شيرين آب
نشر دل انگيز خاک
شعر هوا را بخوان!
...

محمود کيانوش

* هنوز پاییز است.

November 5, 2014

Untitled (206)


  ابر خاكستری بی باران پوشانده
  آسمان را یكسر.
  ابر خاكستری بی باران دلگیر است
  و سكوت تو پس پرده ی خاكستری سرد كدورت افسوس!
  سخت دلگیرتر است.
  شوق بازآمدن سوی توام هست
  اما
  تلخی سرد كدورت در تو
  پای پوینده ی راهم بسته.
  ابر خاكستری بی باران
  راه بر مرغ نگاهم بسته.
  وای، باران
  باران!
  ...

  حمید مصدق