August 23, 2014

Untitled (192)


کنار پنجره با بادها سخن گقتم
هزار قمری حیران
هزار برگ درخشنده، در زمینه صبح
مرا به خاطره ی پر غم خزان بردند

کنار پنجره ام شمعدانی گلدان
لب تسلی با لای لای رنگ گشود
ولی چه سود!
که بوی سوخته پونه های پژمرده 
دروغ شیشه بی عطر را به سنگ گشود

کنار پنجره بودم ولی گشوده نبود
جوابگوی نیازم نگاه پنجره ای 
مرا ز وحشت ویرانگی خبر می داد
زلای شاخه گزهای خشک زنجره ای
خیال چشم تو مثل شبح گذر می کرد
کنار مزرعه پیش نگاه دربدرم
مرا به خاطره می برد و باز می آورد
به هوشیاری خالی، شکسته بال ترم

کنار پنجره جادوگر نسیم گذشت
به هرزه خوان که "دیگر گلی نخواهم چید!"
چگونه با غم خود خو کنم که می دانم
سفر نکرده ای اما تو را نخواهم دید

منوچهر آتشی

August 17, 2014

500th


This is the 500th post of Blue. 
I’m really happy to share my photos with you for almost 8 years. 
Thank you all for being there !


August 9, 2014

Untitled (191)


زمان آن رسیده است
که دوست داشتن
صدای نغز عاشقانه ای شود
که از گلوی گرم تو طلوع می کند
بیا کنار پنجره.

بیا و قطره ای از آن پیاله را به حلق من فروچکان
و آفتاب را نشان بده
که می لمد به روی سبزه های گرم
نسیم را نشان بده
که می وزد چنان خفیف و نرم
که گوییا نمی وزد.

مرا به خواب عشق اوّل جوانی ام رجوع داده ای
به من بگو چگونه این جهان جوان شود
بگو چگونه راز عاشقان عیان شود
عطش برای دیدن تو سوخته زبان من
به من بگو، عطش
چگونه بی زبان، بیان شود.

به چهره ها و راه ها چنان نگاه می کنم که کور می شوم
چه مدتی ست دلبرا، ندیده ام تو را؟

تو مهربان من، بیا کنار پنجره
بهار را به من نشان بده
و پیش از آن که شب فرا رسد
و عمر، مثل آب جاودانگی
به عمق آن محال تیرگی نهان شود
تو مهربان من، بیا کنار پنجره
که آفتاب روح من عیان شود

رضا براهنی

August 2, 2014

Untitled (190)


در روزگاران خوشایند جوانی
این زندگی در چشم من دریاچه ای بود
دریاچه ای آرام و روشن
دریاچه ای پیروزه گون و آسمان رنگ
دریاچه ای با رقص خوش آهنگ قوها
آكنده بود آغوش این دریاچه سبز 
از ماهیان سرخ رنگ آرزوها

من آن زمان صیاد نیرومند بودم
هر روز و هر شب چون عقابی تیز پرواز
با دام خود دنبال ماهی ها دویدم
چون مرغكان دنبال ماهی پر كشیدم
تا قعر دریا پیش ماهی ها رسیدم
اما به یكبار
حتی به یكبار
در تور تصویری هم از ماهی ندیدم .

...
بس تخته ها از قایق عمرم شكسته
با خویش میگویم كه: افسوس 
صیاد نیرومند دیروز
امروز پیر است
دریای من دریای پر موج و شریر است
با اینچنین دریا و این فرتوتی من 
دیگر شكار ماهیان آرزوها 
بسیار دیر است
بسیار دیر است...

مهدی سهیلی