December 25, 2006
December 23, 2006
December 21, 2006
Dream Of Snow
ارسال فال حافظ خوش لهجه با اس ام اس، از سنتهای شب یلدا شده. اینم جایگزین اس ام اس
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم
خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست
تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم
آنکه بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت
بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم
مدد از خاطر رندان طلب ای دل ور نه
کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم
سایه طایر کم حوصله کاری نکند
طلب سایه میمون همایی بکنیم
دلم از پرده بشد حافظ خوش لهجه کجاست
تا به قول و غزلش ساز و نوایی بکنیم
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم
خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست
تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم
آنکه بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت
بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم
مدد از خاطر رندان طلب ای دل ور نه
کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم
سایه طایر کم حوصله کاری نکند
طلب سایه میمون همایی بکنیم
دلم از پرده بشد حافظ خوش لهجه کجاست
تا به قول و غزلش ساز و نوایی بکنیم
December 18, 2006
Review
December 16, 2006
First Narcissus
کسی به سوک نشست
و در مصیبت آن روزهای خوب گریست
و در مصیبت آن روزهای خوب گریست
کسی نمی داند
که پشت پنجره آواز کیست می آید
که کیست می خواند
هنوز می گذرم نیمه های شب در شهر
مگر که لب بگشاید به خنده پنجره ای
کجاست دست گشاینده؟
خواب سنگین است
مرا ندیدی
دیگر مرا نخواهی دید-
که پشت پنجره سرشار از سیاهی شب
که پشت پنجره آواز دیگری جاریست
دریغ و درد که شرمنده ایم
شرمنده
که هست فرصت آواز و
نیست خواننده
که پشت پنجره آواز کیست می آید
که کیست می خواند
هنوز می گذرم نیمه های شب در شهر
مگر که لب بگشاید به خنده پنجره ای
کجاست دست گشاینده؟
خواب سنگین است
مرا ندیدی
دیگر مرا نخواهی دید-
که پشت پنجره سرشار از سیاهی شب
که پشت پنجره آواز دیگری جاریست
دریغ و درد که شرمنده ایم
شرمنده
که هست فرصت آواز و
نیست خواننده
December 15, 2006
December 12, 2006
December 11, 2006
December 9, 2006
Stairs II
Hafthoz Sq.
Will you join me, join me, join me
We are so young
Our lives have just begun
But already we are considering
Escape from this world
And we've waited for so long
For this moment to come
Was so anxious to be together
Together in death
Won't you die tonight for love
Will you join me in death
Join me in death
Lyrics: Valo
December 7, 2006
December 5, 2006
December 3, 2006
December 1, 2006
November 28, 2006
November 25, 2006
November 24, 2006
Because Of The Rain
گل من پرنده ای باش و به باغ باد بگذر
مه من شكوفه ای باش و به دشت آب بنشين
گل باغ آشنايی گل من كجا شكفتی
كه نه سرو می شناسد
نه چمن سراغ دارد
نه كبوتری كه پيغام تو آورد به بامی
نه به دست مست بادی گل آتشين جامی
نه بنفشه ای نه بويی نه نسيم گفتگويی
مه من شكوفه ای باش و به دشت آب بنشين
گل باغ آشنايی گل من كجا شكفتی
كه نه سرو می شناسد
نه چمن سراغ دارد
نه كبوتری كه پيغام تو آورد به بامی
نه به دست مست بادی گل آتشين جامی
نه بنفشه ای نه بويی نه نسيم گفتگويی
نه كبوتران پيغام
نه باغ های روشن
گل من ميان گل های كدام دشت خفتی
به كدام راه خواندی
به كدام راه رفتی
مه من تو راز ما را به كدام ديو گفتی
كه بريده ريشه مهر شكسته شيشه دل
نه باغ های روشن
گل من ميان گل های كدام دشت خفتی
به كدام راه خواندی
به كدام راه رفتی
مه من تو راز ما را به كدام ديو گفتی
كه بريده ريشه مهر شكسته شيشه دل
منم اين گياه تنها
به گلی اميد بسته
همه شاخه ها شكسته
به اميدها نشستيم و به يادها شكفتيم
در آن سياه منزل
همه شاخه ها شكسته
به اميدها نشستيم و به يادها شكفتيم
در آن سياه منزل
به هزار وعده مانديم
به يک فريب خفتيم
به يک فريب خفتيم
November 22, 2006
November 20, 2006
November 18, 2006
Colorful Days
...
باز آ که در هوايت خاموشی جنونم
فريادها برانگيخت از سنگ کوهساران
ای جويبار جاری زين سايه برگ مگريز
کين گونه فرصت از کف دادند بيشماران
گفتی به روزگاران مهری نشسته گفتم
بيرون نميتوان کرد حتی به روزگاران
بيگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهيز
زين عاشق پشيمان سرخيل شرمساران
پيش از من و تو بسيار بودند و نقش بستند
ديوار زندگی را زين گونه يادگاران
وين نغمه محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقيست آواز باد و باران
باز آ که در هوايت خاموشی جنونم
فريادها برانگيخت از سنگ کوهساران
ای جويبار جاری زين سايه برگ مگريز
کين گونه فرصت از کف دادند بيشماران
گفتی به روزگاران مهری نشسته گفتم
بيرون نميتوان کرد حتی به روزگاران
بيگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهيز
زين عاشق پشيمان سرخيل شرمساران
پيش از من و تو بسيار بودند و نقش بستند
ديوار زندگی را زين گونه يادگاران
وين نغمه محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقيست آواز باد و باران
November 16, 2006
November 14, 2006
November 12, 2006
Time To Say Goodbye II
بگو ای يار همراز باز اين چه شيوه ست
دگرگون گشته ای يار باز اين چه شيوه ست
عجب ای ترک خوشرنگ باز اين چه رنگ است
عجب ای چشم غماز باز اين چه شيوه ست
دگر بار اين چه دام است و چه دانه ست
که ما را کشتی از ناز باز اين چه شيوه ست
دريدی پرده ما باز اين چه پرده ست
يکی پرده برانداز باز اين چه شيوه ست
منم آن کهنه عشقی که دگر بار
گرفتم عشق از آغاز باز اين چه شيوه ست
بدان آواز جان دادن حلال است
زهی آواز دمساز باز اين چه شيوه ست
دگرگون گشته ای يار باز اين چه شيوه ست
عجب ای ترک خوشرنگ باز اين چه رنگ است
عجب ای چشم غماز باز اين چه شيوه ست
دگر بار اين چه دام است و چه دانه ست
که ما را کشتی از ناز باز اين چه شيوه ست
دريدی پرده ما باز اين چه پرده ست
يکی پرده برانداز باز اين چه شيوه ست
منم آن کهنه عشقی که دگر بار
گرفتم عشق از آغاز باز اين چه شيوه ست
بدان آواز جان دادن حلال است
زهی آواز دمساز باز اين چه شيوه ست
November 11, 2006
Autumn
ساقه نمی لرزد، آب از رفتن خسته است: تو نيستی، نوسان نيست
تو نيستی، و تپيدن گردابی نيست
تو نيستی، و غريو رودها گويا نيست، و دره ها ناخواناست
می آيی: شب از چهره ها برمی خيزد، راز از هستی می پرد
می روی: چمن تاريک می شود، جوشش چشمه می شکند
چشمانت را می بندی: ابهام به علف می پيچد
سيمای تو می وزد، و آب بيدار می شود
می گذری، و آيينه نفس می کشد
جاده تهی است. تو باز نخواهی گشت، و چشمم به راه تو نيست
پگاه، دروگران از جاده رو به رو سر می رسند: رسيدگی خوشه هايم را به رؤيا ديده اند
تو نيستی، و تپيدن گردابی نيست
تو نيستی، و غريو رودها گويا نيست، و دره ها ناخواناست
می آيی: شب از چهره ها برمی خيزد، راز از هستی می پرد
می روی: چمن تاريک می شود، جوشش چشمه می شکند
چشمانت را می بندی: ابهام به علف می پيچد
سيمای تو می وزد، و آب بيدار می شود
می گذری، و آيينه نفس می کشد
جاده تهی است. تو باز نخواهی گشت، و چشمم به راه تو نيست
پگاه، دروگران از جاده رو به رو سر می رسند: رسيدگی خوشه هايم را به رؤيا ديده اند
November 9, 2006
November 8, 2006
November 6, 2006
November 4, 2006
November 3, 2006
October 31, 2006
October 28, 2006
October 26, 2006
October 23, 2006
October 22, 2006
October 19, 2006
October 18, 2006
Today, After The Rain
رفت، و نمی دانست که بی او
برای بوييدن يک گل
برای خواندن يک شعر
برای شنيدن يک آواز
...چقدر تنها ماندم
اين گل، برای همان بوته ايست که زمستان گذشته در ميان برف به گل نشست، و عکسش را پابليش کردم
برای بوييدن يک گل
برای خواندن يک شعر
برای شنيدن يک آواز
...چقدر تنها ماندم
اين گل، برای همان بوته ايست که زمستان گذشته در ميان برف به گل نشست، و عکسش را پابليش کردم
October 15, 2006
October 12, 2006
Nastaran In Red
او دوست داشت به دل من فکر نکند
او دوست داشت من به دلم فکر نکنم
او دوست داشت من برای هميشه يک جوری بمانم
او دوست داشت دل من برای هميشه گرفته باشد
سولماز دريانيان
October 10, 2006
October 9, 2006
Family Album
تو را ناديدن ما غم نباشد
.که در خيلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم رو
.ولیکن چون تو در عالم نباشد
من اول روز دانستم که اين عهد
.که با من ميکنی محکم نباشد
.که با من ميکنی محکم نباشد
چه دانستم که هرگز سازگاری
.پری را بنی آدم نباشد
من از دست کمانداران ابرو
.نمی آرم گذر کردن به هر سو
بهشت است آن چه من دیدم نه رخسار
.کمند است آن که وی دارد نه گیسو
بیا تا جان شیرین در تو ریزم
.که بخل و دوستی با هم نباشد
.پری را بنی آدم نباشد
من از دست کمانداران ابرو
.نمی آرم گذر کردن به هر سو
بهشت است آن چه من دیدم نه رخسار
.کمند است آن که وی دارد نه گیسو
بیا تا جان شیرین در تو ریزم
.که بخل و دوستی با هم نباشد
نخواهم بی تو یک دم زندگانی
.که طیر عيش بی همدم نباشد
.که طیر عيش بی همدم نباشد
October 6, 2006
October 5, 2006
October 4, 2006
October 1, 2006
September 29, 2006
White
شجاعت پيدا کردن مگر چقدر سخت است؟
شجاعت پيدا کردن مگر چقدر عجيب و غريب است؟
چرا ديگر هيچ کس شجاعت ندارد؟
چرا ديگر هيچ کس فکر نمی کند که بايد تکانی به خودش بدهد و يک شجاعت تکان خورده پيدا کند؟
چرا هيچ کس شجاعت ندارد تا در چشم های من طولانی ِطولانی زل بزند؟
چرا هيچ کس شجاعت ندارد آن طور که فکر می کند و آن طور که قلبش فکر می کند زندگی کند؟
چرا هيچ کس نمی فهمد که من نصفه مانده ام
که من از همه چيز ها نصفه مانده ام
... که من از همه آدم ها نصفه مانده ام
چرا من دنبال کسی هستم که نصفه نباشد؟
چرا من دنبال آدم شجاعی هستم؟
چرا من دنبال آدم شجاعی هستم که هم جرأت داشته باشد در چشم های من زل بزند
و هم جرأت داشته باشد که يک دل سير زندگی کند؟
سولماز دريانيان
شجاعت پيدا کردن مگر چقدر عجيب و غريب است؟
چرا ديگر هيچ کس شجاعت ندارد؟
چرا ديگر هيچ کس فکر نمی کند که بايد تکانی به خودش بدهد و يک شجاعت تکان خورده پيدا کند؟
چرا هيچ کس شجاعت ندارد تا در چشم های من طولانی ِطولانی زل بزند؟
چرا هيچ کس شجاعت ندارد آن طور که فکر می کند و آن طور که قلبش فکر می کند زندگی کند؟
چرا هيچ کس نمی فهمد که من نصفه مانده ام
که من از همه چيز ها نصفه مانده ام
... که من از همه آدم ها نصفه مانده ام
چرا من دنبال کسی هستم که نصفه نباشد؟
چرا من دنبال آدم شجاعی هستم؟
چرا من دنبال آدم شجاعی هستم که هم جرأت داشته باشد در چشم های من زل بزند
و هم جرأت داشته باشد که يک دل سير زندگی کند؟
سولماز دريانيان
September 28, 2006
Subscribe to:
Posts (Atom)