برف می بارد؛ برف می بارد
به روی خار و خاراسنگ.
كوه ها
خاموش، دره ها دلتنگ، راه ها چشم انتظار كاروانی با صدای زنگ ...
بر نمی شد
گر ز بام كلبه ها دودی،
يا كه سوسوی چراغی گر پيامی مان نمی آورد
رد پاها
گر نمی افتاد روی جاده ها لغزان،
ما چه می كرديم در كولاک دل آشفته ی دم
سرد؟
آنک، آنک كلبه ای روشن، روی تپه، روبه روی من
سیاوش کسرایی