December 31, 2008
December 20, 2008
December 16, 2008
December 14, 2008
Untitled (9)
...
در این شبها
که گل از برگ و
برگ از باد و
باد از ابر و
ابر از خویش میترسد
و پنهان میکند هر چشمهای سر و سرودش را
درین آفاق ظلمانی
چنین بیدار و دریاوار
تویی تنها که میخوانی
...
محمدرضا شفیعی کدکنی
December 8, 2008
December 1, 2008
November 16, 2008
November 6, 2008
October 22, 2008
October 15, 2008
October 5, 2008
September 25, 2008
September 14, 2008
Untitled (1)
September 5, 2008
September 3, 2008
Watered IX
At the (almost) end of watered flowers collection, I want to say I like this photo out of the collection at most (just with a different name).
September 1, 2008
August 29, 2008
August 27, 2008
August 24, 2008
August 22, 2008
August 20, 2008
August 18, 2008
August 16, 2008
August 14, 2008
Sunset III
فراموش خواهی کرد
.همه هستی را
اينجا زمان ايستاده است
باد نمی وزد
و من
خواهم دويد
.سر تا سر گندمزار را
منصوره اشرافی
August 12, 2008
August 10, 2008
August 8, 2008
August 6, 2008
August 4, 2008
August 2, 2008
July 31, 2008
Behind the window
هميشه همينطور است
دير فهميده ايم کدام بوسه مهربان
بر کدام گونه معصوم بايد می نشست
... ديگر حتی خوابی هم از من نخواهی ديد
اصلاً نام اينجا دنياست
!گفتگوی بی زبان بوسه و زخم کجا بود
اينجا سالهای سال است
که از جامه های جوانی باغبان پير
برای کلاغ های گرسنه
مترسک های سياه می سازيم
اما از لالايی تکراری باد و قوطی های حلبی
خوابش می بَرَد
!چه کلمه دوری بوده است : پرنده
دير فهميده ايم کدام بوسه مهربان
بر کدام گونه معصوم بايد می نشست
... ديگر حتی خوابی هم از من نخواهی ديد
اصلاً نام اينجا دنياست
!گفتگوی بی زبان بوسه و زخم کجا بود
اينجا سالهای سال است
که از جامه های جوانی باغبان پير
برای کلاغ های گرسنه
مترسک های سياه می سازيم
اما از لالايی تکراری باد و قوطی های حلبی
خوابش می بَرَد
!چه کلمه دوری بوده است : پرنده
سيروس جمالی
July 28, 2008
July 26, 2008
اورامان
به دشت بايد رفت
به کوه بايد زد
دگر به شهر کسی پاسخی نمی گويد
به کوه و دره تو را هست پاسخی
پژواک -
اگر کنی ادراک
چگونه دره صدا می دهد؟
برادر، نه -
من و ز شهر اميد تلاش؟
،ديگر
. نه -
حميد مصدق
July 24, 2008
July 22, 2008
July 20, 2008
قهر
ای فارغ از حال من چون ياد آورم رو گرداندن تو را
ترسم سوز درد من، آه سرد من گيرد دامن تو را
کردی جفا دیگر مکن چشم عاشق را تر مکن
دست غارت از چه رو آه ای لاله رو بر جانم گشوده ای
از تو چه شد حاصلم همین کز دلم قرارم ربوده ای
...
July 18, 2008
July 16, 2008
July 14, 2008
July 12, 2008
July 10, 2008
July 8, 2008
July 6, 2008
Resting
July 4, 2008
July 2, 2008
June 30, 2008
June 28, 2008
زریبار
من شعری تازه خواهم سرود
درون خويش را کَرت به کرت
شخم خواهم زد
در نور خواهم شکفت
در درد خواهم شکفت
.و زير باران اين باديه رستگار خواهم شد
پيش از آن که بيايد
چراغی در اين تکيه خواهم گيراند
زريبار آبی را به آغوش خواهم کشيد
دست بر کمانه آب
.تار خواهم زد
پيش از آن که بيايد
خود را به خواب نسيم
خواهم سپرد
و از مويه های هوره و آب ديده ام
.تقدير ديگری خواهم سرشت
از: شيرکو بی کس
June 26, 2008
June 24, 2008
June 22, 2008
Subscribe to:
Posts (Atom)